هفدهم ربیعالاول، میلاد سرچشمه خروشان عشق و معرفت، حبیب خدا، محمد مصطفی (ص) و ولادت امام جعفر صادق (ع) ششمین پیشوای اسلام شورشگر انقلابی ضدجباریت و خلافت ارتجاعی
میلاد سرچشمه خروشان عشق و معرفت، حبیب خدا، محمد مصطفی (ص)
محمد حبیب، کلمه و پیام مجسم عشق بود. حبیب خدا در سادهترین و روشنترین ترجمه، یعنی:عشق خدا!.
زیر بال و پر او بود که علی و فاطمه تربیت شدند. امامحسین بهوجود آمد. کسی بود که خدا هم هر پرده و حجابی را در رابطه با خودش برای او بهکنار زد. برای همین است که میگوییم سرچشمه خروشان عشق و معرفت؛ یعنی که دارای یگانگی، وحدت و محرمیت مطلق است با بنیبشر.
اما چهرهیی که آخوندهای خمینیصفت ازاو تصویر میکنند،نعوذبالله یک آخوند بزرگتری است مثل خودشان. اما او چه انقلابی بزرگی باید باشد که دنیای کهن را درهم بریزد؟ حتماًکه جای درستی انگشت گذاشته و انرژی هنگفتی از بشریت آزاد کرده است. بزرگترین فریب ودجالیت و خیانت ایدئولوژیکی خمینی و دودمان فکری او در این است که چهره حبیب خدا راهم مسخ میکنند و نمیگذارند که پیروانش بهاو وصل شوند. او هر چه بود یکرنگی وصمیمیت و صفا و پاکیزگی بود و الا که یکچنین جاذبهیی نداشت. این «امی» و درسنخوانده، جهان را مبهوت و پیامش را پایدار کرد و «ترکنا علیه فیالاخرین» راهش راآیندهدار نمود، و چون کلمه ختمکننده بود. سرآمد عشق در متعالیترین مفهومش بود.با چنان عشقی است که میتوان امروز هم بنیاد ارتجاع را زد، بتشکنی کرد و ریشهاش را زد. هر کس که او را شناخت، یا پرتوی ازاو را دریافت و یا ذرهیی از پیام او راگرفت، طبعاً که مدهوش شد. و چراکه نشود؟ و وای بر سنگیندلان یعنی خمینیگرایان که نام او را میآورند اما کام خود را میجویند. کلمه خاتم، کلمه عشق و رحمت است. این، آن چیزی است که ارتجاع، بویی از آن نبرده. در ارتجاع هر چه هست، قساوت است وسنگدلی».
[از سخنان مسعود رجوی درگردهمایی بزرگ رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی]
مولود عامالفیل
«در سال فیل (عامالفیل) بود، که اعجاز خداوندی، شهر مکه وخانه کعبه را نجات بخشید.تهاجم ابرهه با لشکریان فیلسوارش که برای ویران کردن شهر و کعبه آورده بود، حلقه محاصره راکامل کرده بودند. اما، درمیان تشویش ودلهره همگانی، معتمد سالخورده شهرـعبدالمطلبـ آرام و مطمئن میگفت: خانه خداوند است، و در پناه ”صاحب خانه”. درروزی شگفت، مهاجمان باهمه فیلها و فیل سواران ابرهه آنچنان درهم شکستند که بقول قرآن گویی «لقمهها ی جویده شده» باشند.
درآن روز که برق امیدی در افق نبود، اماچیزی از دوردست در آسمان دیده میشد. انبوه پرستوهای نازک بال
بودند که بهسان موج موج ابرهای سیاه، پدیدار میشدند. لختی نگذشته، سقف آسمان ابرهه ولشکریانش با چتری از بالهای پرستوهای ابابیل تیره شده بود. منظره حیرتانگیزی که نفسها را در سینهها حبس کرد. بهناگهان، پرستوها دشمنان کعبه را زیر بارانی حیرانکننده از سنگریزههای ”سجّیل” گرفتند که از نوکهای ظریفشان فرومیریخت. ابرهه با خفت، بهسنگریزهیی مرد. و نیروهایش کشته و پراکنده و جویده شدند. شگفتی این رویداد چنان عظیم بود که ازآن پس، «عامالفیل» درمیان عرب، مبدأ تاریخ شد. محمد (ص)، در همان عامالفیل چشم بهدنیا گشود. درمکه، در هفدهم ربیعالاول همان سال معجزهخیز، که خداوند، کعبه و مکه را نجات داده بود. و در خانه همان عبدالمطلب، که تمام پشتگرمیش به«صاحبِخانه»بود. مادرش آمنه دختر وهب و پدرش عبدالله فرزند عبدالمطلب است. عبدالله پیش ازولادت این درّ یتیم از دنیا رفت و سرپرستی نوزاد بهعهده پدر بزرگ، عبدالمطلب، قرارگرفت. شهر و خانه پدری را مناسب حال کودک نیافتند واو را بهحلیمه از بنیسعد که درصحرا زندگی داشت سپردند تا مادر شیری او باشد. برادر و خواهری نداشت بهجز پسران و دختر حلیمه یعنی شیما که برادران و خواهر شیری او شدند. پنجساله که شد بهنزد آمنه بازگشت و با مادر بهیثرب،شهری که بعدها بهنام خودش مدینة النبی(شهر پیامبر)شناخته شد، سفر کردند، سفری بدون بازگشت مادر.فرزند آمنه تازه بهمکه بازگشته بودکه پدربزرگ راهم از دست داد و بهخانه عمویش ابوطالب رفت و تحت سرپرستی او قرارگرفت. پس از دو همسفری با ابوطالب و همراه با کاروان سوداگران مکه بهشام، از پانزده سالگی دوباره بهصحرای ”قراریط” رفت و شبانی پیشه کرد. هنوز بیش از دودهه از عمر این نوجوان نگذشته، مردم او را محمد امین میخواندند. در جامعهیی قبایلی و پدرسالار و غرقه در جهل و فساد، مانند مکه، او، یتیمی از یک خاندان کمثروت، و هرچند آبرومند، هنوز در عنفوان جوانی بود که چنین آبرویی یافت. راستی، ”امین” چگونه میزیست که اینقدر زود، و بهرغم کوتاهی اقامتش در مکه، نزد چنان مردمانی چنین اعتبار بزرگی یافته بود؟. یتیم امین مکه که ”امی” بود وخواندن و نوشتن نمیدانست،بعدها آرزوی منتظران خود را برآورد و پرچم ”محمد رسولالله” برافراشت. او بهدعوتی برخاست که بایستی آفتاب فضیلت و شرف را در آسمان تاریخ بشریت درخشان و جاویدان کند».
[ از مقاله استاد جلال گنجهای]
ولادت امام جعفر صادق (ع) ششمین پیشوای تشیّع انقلابی
امام صادق(ع) فرزند امام باقر، محمد ابن علی ابنالحسین(ع) امام پنجم و مادرش«اُمفروه»، از زنان بزرگوار آن دوران بوده است. ولادت امام صادق(ع) در ۱۷ربیعالاول سال ۸۳هجری (آوریل ۷۰۲میلادی) مصادف با سالروز ولادت نیای بزرگوارش حضرت محمد، پیامبرگرامی اسلام (ص) میباشد.
ولادت امام صادق با سلطنت عبدالملک مروان، فرزند و جانشین خلیفه بدنام اموی، مروان حکم همزمان بود. و شهادت آن حضرت در زمان منصور دوانیقی دومین خلیفه از بنیعباس و بهدستور او انجام گرفت. بدینترتیب، امام ششم(ع) با هر دو سلسله جبار اموی و عباسی، یعنی با ۱۲سلطان از این ستمکاران و برخی از گردنکشترین آنان، معاصر و درگیر بوده است. امام ششم(ع) از سال ۱۱۴هجری، رهبری شیعیان آلمحمد(ص) را عهدهدار گردید که همزمان بود با سلطنت خلیفه قدرتمند اموی، هشام ابن عبدالملک که تا ۱۲۵هجری(۱۱سال دیگر) بر اریکه سلطنت تکیه داشت و بسیاری ازبزرگان آل علی(ع) را از دم تیغ گذرانیده بود که یکی از معروفترین آنان عموی عظیمالشأن حضرت صادق، یعنی زیدابنعلیابنالحسین بوده است.
برجستهترین وجوه رسالت امام صادق
برجستهترین وجوه را میتوان در دو محور زیر خلاصه کرد:
۱- تدوین و تشریح مبانی نظری اسلام انقلابی، همراه با مرزبندیهای دقیق آن.
۲- سبک کار مترقیانه و دموکراتیک در مناظره با مخالفان
در رابطه با کار تدوین و تشریح مبانی نظری، امام صادق گنجینهیی نفیس و گرانبها از دستاوردهای نظری اسلام را از خود به جای گذارد. او همچنین در کلاس درس خود انبوهی از متکلمان و عالمانی را تربیت کرد که به نوبه خود به بسط و تدوین مبانی فلسفی و نظری دانش اسلامی و ترویج آن در اقصی نقاط پرداختند و نقش پاد زهری را در مقابل آخوندهای حکومتی که در دستگاه خلیفه تربیت میشدند، داشتند.
در مورد بحث آزاد و دموکراتیک با مخالفان و صاحبان اندیشههای مختلف فلسفی، مناظرههای امام صادق با مخالفین، زبانزد خاص و عام بود.
۲۴سال از دوران امامت امام صادق، هم زمان بود با ۷سال آخر حکومت هشام بن عبدالملک خلیفه بدنام اموی و قاتل امام محمد باقر و نیز تلاقی داشت با ۱۷سال از حکومت ۴خلیفه آخر امویها که آخرینشان مروان حمار نامیده میشد.
در این مقطع، امویها به دست عباسیان سرنگون شدند. بنابراین، مدت ۱۰سال از آخر امامت حضرت صادق با حکومت عباسیها همزمان بود. در این دوران یک فضای نسبتاً باز به وجود آمده بود که امام صادق از آن بیشترین استفاده را برای تبیین و تشریح نظری اسلام انقلابی و ترسیم و تحکیم مرزبندیها و ترویج آن در میان هزاران مشتاقی که پای درس او حاضر میشدند، کرد و از این طریق پایهها و مبانی نظری اسلام انقلابی را شکل داد.
سالهای آغاز امامت امام ششم تا آغاز حکومت عباسیان، آکنده از جنبشهایی بود که به خونخواهی امام حسین سلاح به دست میگرفتند. این جنبشها اغلب به رهبری شخصیتهایی از بنیهاشم برپا میشد و از آنجا که خونخواهان نسبت به خاندان علی اظهار ارادت میکردند، خلفای جور همواره امامان شیعه را تحت نظر داشتند و مورد کینتوزی خود قرار میدادند.
برخی چپ رویهای جنبشهای خونخواهانه حتی به میان شیعیان امام صادق نیز نفوذ کرده بود و باعث وارد آمدن ضربههایی به نهضت مخفی شیعه میشد.
امام صادق در همین رابطه خطاب به یکی از دوستدارانش چنین فرموده است:
«شتابزدگی نکنید. قسم به خداوند که تا کنون سه بار این امر (یعنی به بار نشستن جنبش) نزدیک شده بود، اما رازهای آن را آشکار ساختید پس خداوند تحقق آن را به تأخیر انداخت. به خدا قسم هیچ رازی برایتان نمانده و دشمن بیشتر از خودتان به آن آگاه شده بود».
مشی امام صادق ادامه همان مشی امام باقر بود. یعنی چهره راستین اسلام و تشیع انقلابی را در مبارزه علنی ترسیم میکرد و در مبارزه مخفی نیز نسل انقلابیون موحد و ساختار تشکل کارساز و مستحکم آنان را پدید میآورد. این شبکه مخفی در همه جا و تا اعماق دربار خلیفه نیز نفوذ داشت و پیروان جریان انقلابی تشیع را بهلحاظ فکری و ایدئولوژیک تغذیه و بهلحاظ مبارزاتی هدایت میکرد. این خط، خلفای بنی امیه و بنیعباس را تماماً نامشروع میدانست.